معنی وسایل بارکشی

حل جدول

وسایل بارکشی

نقلیه


وسایل

ابزار


وسایل و آلات

وسایل، اسباب، ابزارها، ادوات، افزار

لغت نامه دهخدا

بارکشی

بارکشی. [ک َ / ک ِ] (حامص مرکب) عمل بار کشیدن. مجازاً، تحمل رنج و سختی کردن. (دِمزن):
باز نگویم که ز خامی بود
بارکشی کار نظامی بود.
نظامی.
خشت زنی پیشه ٔ پیران بود
بارکشی کار اسیران بود.
نظامی.
|| بردن بار از جایی بجای دیگر که پیشتر نقلیه نامیده میشد. (واژه های فرهنگستان).
- بارکشی تند، نقلیه ٔ سریعالسیر. (واژه های فرهنگستان).


وسایل

وسایل. [وَ ی ِ] (ع اِ) وسائل. ج ِ وسیله.اسباب و لوازم. (فرهنگ فارسی معین): با این وسایل و فضایل در خصم شکنی و دشمن شکنی بر مردان جهان فسوس کردی. (فرهنگ فارسی معین از لباب الالباب).
گر تو برانی کسم شفیع نباشد
ره به تو دانم دگر به هیچ وسایل.
سعدی.
- وسایل ارتباطی، هر چیز که ارتباط میان دو کس یا دو جا برقرار کند.
- وسایل نقلیه، وسایط نقلیه.

فارسی به عربی

بارکشی

نقل


وسایل

اثاث، ادات


وسایل ورود

بوابه

فرهنگ عمید

بارکشی

عمل بار کشیدن، بار بردن،


وسایل

وسیله
* وسایل نقلیه: هر نوع وسیله که برای حمل‌ونقل به کار می‌رود، مانند گاری، اتومبیل، کامیون، کشتی،

فرهنگ فارسی هوشیار

وسایل

وسایل در فارسی (تک: وسیله) افزارها چاره ها (اسم) جمع وسیله اسباب لوازم ((و با این وسایل و فضایل درخصم شکنی و دشمن شکنی بر مردان جهان فسوس کردی. ))

گویش مازندرانی

بارکشی تنگ

علاوه بر ریسمانی که بر روی حیوان بارکش بسته می شود تنگی با...

واژه پیشنهادی

فرهنگ معین

وسایل

(وَ یِ) [ع.] جِ وسیله، اسباب، لوازم.

مترادف و متضاد زبان فارسی

وسایل

ابزار، ادوات، اسباب، جهاز، سامان، لوازم، وسایط

معادل ابجد

وسایل بارکشی

640

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری